روسيه و محيط پيراموني
قرن بيست و يکم براي روسيه با مسائل بسياري آغاز شد. اين کشور برآمده از فروپاشي ابر قدرت جنگ سرد طي آخرين دهه قرن بيست تلاش نمود تا خود را به گونه اي بازسازي نمايد و با جهان هماهنگ سازد. ساختارهاي باقي مانده
نويسنده: دکتر سيد محمدکاظم سجادپور
قرن بيست و يکم براي روسيه با مسائل بسياري آغاز شد. اين کشور برآمده از فروپاشي ابر قدرت جنگ سرد طي آخرين دهه قرن بيست تلاش نمود تا خود را به گونه اي بازسازي نمايد و با جهان هماهنگ سازد. ساختارهاي باقي مانده از دوران شوروي، ناکارآمدي اقتصاد و رشد گروههاي مافياي اقتصادي موانعي به شمار مي آمدند که غلبه بر آنها از ضرورتهاي بازسازي کشور به شمار مي آمد. در کنار اين مسائل، تمايل روسيه به بازيگري جهاني در کنار ناتواني در پرداخت هزينه هاي آن پارادوکسي است که سياست خارجي اين کشور با آن روبرو بود. در حدود دو دهه پس از فروپاشي نظام دو قطبي و فراز و فرودهايي که در رفتار بين المللي روسيه وجود داشته، رفتارهاي گاه متناقض اين کشور، پرسش هايي براي تحليلگران روابط بين الملل به وجود آورده است. پرسش هايي نظير اينکه چگونه مي توان سياست خارجي روسيه را فهميد؟ چه اندازه سياست خارجي روسيه تداوم دوران اتحاد جماهير شوروي است و چه مقدار سياستها ناشي از شرايط نوين است؟ سهم شخصيت ها و سياستمداران در جهت گيري سياست خارجي روسيه به چه ميزان است. کداميک از رهبران مؤثرتر از ديگري هستند؟ جناح بندي هاي سنتي و کلاسيک اُرواسيا گرايان و آتلانتيک گرايان چگونه بر جهت گيري سياست خارجي اثر مي گذارد؟ تقريباً تمامي اين پرسش ها و دهها پرسش استراتژيک ديگر در مورد سياست خارجي روسيه به پديده اي مهم و زيربنايي ارتباط پيدا مي کند و آن هويت سياست خارجي روسيه است.
روسيه: هويت و سياست خارجي
در بين دهها عنصر و متغيري که هويت سياست خارجي روسيه را شکل مي دهد. تنش و کنش و واکنش بين دو عامل، در سمت گيري سياست خارجي روسيه در دوران پسا اتحاد شوروي، بيش از بقيه اثر داشته است: « نياز به مدرن شدن » و « نياز به ايفاي نقش و بازيگري جهاني ». روسيه قرنهاست که در پي مدرن شدن است. به تعبيري، حتي انقلاب 1917 تلاشي براي مدرن کردن جامعه اي تلقي مي شد که نسبت به ديگران عقب مانده بود و دستگاه تزاري نتوانست آن را مدرن کند. عطش براي مدرن شدن، بخشي جدا نشدني از هويت نخبگان روسي، جامعه و دولت روسيه بوده است، اما اينکه مدرن شدن چگونه قابل دسترسي است، پرسشي پيوسته و پايدار در تاريخ روسيه محسوب مي شود.روسيه در دوران اخير، به برکت پول حاصل از فروش نفت و گاز، گامهايي در جهت مدرن شدن برداشته است، ولي اگر مجموعه سخنان دو رهبر کليدي، يعني پوتين و مدودف را در سالهاي اخير مد نظر قرار دهيم، خواهيم ديد سر مقاله نشريه انگليسي زبان « مسکو تايمز » در 4 ژوئن 2010 با عنوان « از سرگيري آغاز مي شود » چندان بيراهه نيست. « مسکو تايمز » مي نويسد: پوتين در سخنراني خود در يکي از مراکز آکادميک روسيه گفت: « به دليل مدرن نبودن تأسيسات صنعتي روسيه، اطلاعات با ارزش و بي نظيري که جاسوسان روسي در روند جاسوسي صنعتي به دست مي آورند، قابل استفاده نيست. » پروژه عمده اي که مدودف در تمامي عرصه هاي زندگي اقتصادي از جمله مناسبات بين المللي روسيه دنبال مي کند، مدرن سازي روسيه است.
مدرن سازي روسيه به تنهايي هويت و سمت گيري سياست خارجي آن کشور را تعيين نمي کند. روسيه به ويژه پس از ضرباتي که در سالهاي اوليه بعد از فروپاشي شوروي در عرصه جهاني خورد، در پي دستيابي به جايگاه بين المللي خود است. اين جايگاه بين المللي، در ديد نخبگان روسي، در قالب مشارکت در بازي قدرتهاي بزرگ تعريف مي شود. تمامي اعمال قدرتها و قدرت نمايي هاي روسيه در چند سال گذشته در مسير دستيابي به اين جايگاه بين المللي قابل توصيف و توضيح است. « جفري منکوف » (1) روس شناس دانشگاه « ييل » در کتاب جديد خود يعني « سياست خارجي روسيه: بازگشت به سياست قدرت بزرگ » (2) حتي برخي از رفتارهاي به ظاهر ضد غربي و ضد امريکايي روسيه در سالهاي گذشته را نياز به جدي تر گرفته شدن توسط بازيگران بين المللي عمده، قلمداد مي کند. دولت اوباما از بدو به قدرت رسيدن، در تعريف و مشخص کردن چارچوبهاي استراتژيک خود، به نيازهاي هويتي در سياست خارجي روسيه توجه داشته و نگاه نسبتاً متفاوتي را نسبت به دوران بوش در مورد مسکو دنبال کرده است. بازسازي روابط آمريکا و روسيه در پرتو نگاه دولت اوباما، به ويژه در پرتو انتشار سند استراتژي امنيت ملي دولت اوباما، در خور توجه و دقت است. پرسش اين است که « نگاه دولت اوباما به روسيه در پرتو هويت شناسي سياست خارجي روسيه چگونه قابل تحليل مي باشد؟ »
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت، دولت اوباما به ميزان معتنابهي نسبت به گذشته و به ويژه دوران بوش نگاه خود را به روسيه دگرگون ساخته و چگالي تعامل به عنوان يک شريک بين المللي را افزايش داده و از وزن تقابلي در مناسبات خود با مسکو کاسته است. به عبارت ديگر به روسيه به عنوان بازيگري بين المللي توجه کرده و خواستِ هويتي سياست خارجي روسيه را تا حدودي پاسخ داده و اين به نوبه خود به همراهي و همکاري بيشتر روسيه و آمريکا انجاميده است. پديده اي که به گونه اي دقيق در قالب بازي بزرگ مطرح شده در پژوهش جفري منکوف با عنوان « سياست خارجي روسيه: بازگشت به سياست قدرت بزرگ » منعکس شده بود.
عمده ترين نمود تفکر و نگاه آمريکا به روسيه، در سند استراتژي امنيت ملي دولت اوباما که در 27 مه 2010 ( 6/ 3 / 89 ) منتشر گرديد، قابل مشاهده مي باشد. در اين سند آمده است که آمريکا در پي ساختن رابطه اي پايدار، محتوايي و چند وجهي با روسيه بر اساس منافع متقابل است. در اين سند همچنين تأکيد شده که آمريکا و روسيه به عنوان دارندگان بيشترين تسليحات اتمي در جهان با يکديگر جهت کنترل تسليحات و عدم اشاعه همکاري خواهند کرد. همچنين آمده است آمريکا مشارکت بيشتري را با روسيه در تقابل با افراط گرايي خشونت آميز به ويژه در افغانستان دنبال خواهد کرد. در اين سند بر ترکيبهاي جديد سرمايه گذاري و تجارت بين دو کشور تأکيد گرديده است. خلاصه اين سند در رابطه روسيه آن است که آمريکا همکاري با روسيه به عنوان بازيگري بين المللي را جدي خواهد گرفت و در زمينه مدرن سازي اقتصاد روسيه از طريق سرمايه گذاري و تجارت حرکت خواهد کرد.
توجه به آمريکا به عناصر هويتي سياست خارجي روسيه در اوايل دوران رياست جمهوري اوباما، در چند عرصه از جمله تسليحات استراتژيک و عدم اشاعه با جديت دنبال شده است و در اين مسير دولت اوباما، مواردي مانند سپر دفاع موشکي، تعديلهاي به نسبت عمده اي را در مقايسه با گذشته براي جلب رضايت و همکاري روسيه در سياستهاي آمريکا انجام شده است. از انتشار اولين بيانيه مشترک در زمينه خلع سلاح مشترک آمريکا و روسيه در مارس 2009 ( فروردين 1388 ) يعني به فاصله سه ماه بعد از قدرت رسيدن دمکراتها در کاخ سفيد تا هماهنگي و همکاري مسکو و واشنگتن در صدور قطعنامه 1929 در شوراي امنيت عليه برنامه هسته اي جمهوري اسلامي ايران در ژوئن 2010 ( خرداد 1389)، آمريکا تمايل به مشارکت با روسيه در بازي هاي بين المللي را شناسايي کرده و پاسخ داده است.
اما بايد در اين ميان به دو نکته توجه داشت: نکته اول، بعد ديگر هويت سياست خارجي روسيه و آن نياز به مدرن سازي است. چالشهاي روسيه در پاسخ به اين نياز هويتي کم نيستند، علاوه بر ساختارهاي دروني، روسيه در عرصه مدرن سازي اقتصادي با رقيبي جدي به نام چين در سطح جهاني روبروست. هر قدر بازيگري بين المللي با آمريکا افزايش يابد، روسيه نمي تواند به تأثير مستقيم و جدي آن بر اقتصاد و مدرن سازي مطمئن باشد. نکته دوم چالشهاي موجود آينده در مسير همکاري استراتژيک آمريکا مي باشد. براي همکاري استراتژيک آمريکا و روسيه نمي توان فضاي نامحدودي را قائل شد و با اطمينان از پايداري آن سخن گفت. ولي هر چه هست نياز به مدرن سازي هويتي در سياست خارجي روسيه معاصر مي باشند که به نظر مي رسد دولت اوباما با شناسايي آنها، معماري نويني را در روابط واشنگتن و مسکو طراحي کرده است.
روسيه و محيط پيراموني
تحولات قابل توجهي در محيط پيراموني روسيه رخ داده که هر کدام به رغم تفاوت در جزئيات و موارد خاص از پديده اي واحد سخن مي گويند. تحولات قرقيزستان و سرنگوني دولت آن در 7 آوريل 2010، ديدار کريم اوف رئيس جمهور ازبکستان از مسکو بعد از ارسال و تأکيد بر دوستي با روسيه در 20 آوريل و تمديد قرارداد استفاده از بندرگاه استاراپول به منظور بهره گيري نيروي دريايي روسيه براي بيست و پنج سال ديگر توسط اوکراين در برابر سي درصد تخفيف گاز وارداتي از روسيه در 21 آوريل همگي از زنجيره به هم پيوستگي فعاليت هاي روسيه در محيط پيراموني خود و در مجموعه جمهوري هاي سابق حکايت دارد. حلقه هاي اين زنجير در کنار تحولات تابستان 2008 و استفاده روسيه از نيروهاي انتظامي در منازغه خود با گرجستان بر سر آبخازيا و اوستياي شمالي بايد مد نظر قرار گيرد. چگونه مي توان فعاليتهاي روسيه را در آنچه « خارج نزديک » ناميده مي شود تجزيه و تحليل کرد؟ ديدگاه هاي گوناگوني در پاسخ به چرايي اين تحولات و ماهيت آنها عرضه مي گردد که در سه نگاه روس محور، کشورهاي حاشيه محور و غرب محور قابل تفکيک مي باشند. ترکيب اين سه نگاه تصوير روشني از روندهاي جاري در محيط پيراموني روسيه ارائه خواهند داد.ديدگاهي با محوريت تفکر استراتژيک روسيه، سعي در توضيح و تفسير تحولات فوق دارد. بدين صورت که روسيه تلاش مي کند، به تدريج بر حوزه ي پيشين شوروي، تسلط گذشته را به دست آورد و با کاستن از نفوذ نيروهاي طرفدار غرب، قدرت خود را افزايش دهد و به انقلاب هاي رنگين در اين جمهوري ها که به نوعي با به قدرت رسيدن نيروهاي حامي آمريکا منجر گرديد، رنگ ديگري دهد. يکي از اهرمهاي اصلي روسيه در اين ميان، انرژي است که به خوبي از آن در قرارداد جديد با اوکراين استفاده شد. با تخفيف 30 درصدي گاز و در پي تغيير دولت يوشنکو که طرفدار ناتو بود، روسيه از نياز اوکراين استفاده کرد. جالب آنکه بعد از تغيير دولت در کيف و روي کار آمدن يانوکويچ، در طي حدود چهار ماه مدودف، رئيس جمهور روسيه پنج مرتبه با همتاي اوکرايني خود ديدار کرد که آخرين آنها براي تمديد قرارداد استفاده از بندر اوکرايني براي بيست و پنج سال بعد از اتمام قرارداد فعلي است که هنوز چند سالي تا پايان آن باقي مانده است.
ديدگاه ديگري بر ماهيت حکومتهاي پيراموني روسيه تکيه کرده و تأکيد مي کند که تغيير دولتها در مناطق اطراف روسيه هر چند که گرايش غرب گرايان در اين جمهوري ها را با چالش روبرو مي کند، اما نمي توان آن را کاملاً بازگشت به گذشته و دست نشاندگي حکومت هاي اقماري در مناطق پيراموني روسيه، مانند دوران اتحاد جماهير شوروي دانست. حکومت هاي جديد در برخي از جمهوري ها در عين نشان دادن تمايل بيشتر به سمت روسيه، موضع ضد غربي خاصي نگرفته اند. « درنز » (3) کارشناس امور بين الملل، در زمره باورمندان به اين ديدگاه است. او مي گويد اوکراين در حالي که با روسيه، قرارداد جديد تمديد مهلت استفاده از بندر استاراپول را امضاء کرده، در بالاترين سطح در اجلاس امنيت مواد هسته اي که در اوايل آوريل 2010 به دعوت اوباما در واشنگتن برگزار شد نيز شرکت کرده و حرفهاي خوشايندي به آمريکا زده است. جالب آنکه دولت جديد قرقيزستان تنها کشوري مي باشد که آمريکايي ها و روسها به طور همزمان در آن پايگاه دارند و اين خود ترجمان وضعيت نويني در مناطق پيراموني روسيه مي باشد.
ديدگاه غرب محور عمدتاً حرکت روسيه در مناطق پيراموني را محصول رفتار غرب به طور عام و آمريکا به طور خاص مي داند. در اين ديدگاه، طيفهاي گوناگوني وجود دارند. طيفي بر اين باور است ک دولت اوباما با دولت بوش در رفتار با مجموعه شوروي سابق متفاوت و شرايط جديد در اين مناطق نتيجه تغيير تمرکز دولت آمريکاست. در دوران بوش، تمرکز بر توسعه روابط جمهوري هاي اطراف روسيه و متمايل کردن آنها به سمت آمريکا بود. اوباما، تمرکز را بر همکاري با روسيه گذاشته و در حال حاضر براي واشنگتن - در مقام مقايسه - تعامل با روسيه اولويت دارد.
طيف ديگري موضع انتقادي داشته و معتقد است که به طور کلي سياست ناتو، آمريکا و غرب در دوران بعد از فروپاشي، بر طرد استراتژيک روسيه از فضاي جمهوري هاي شوروي سابق استوار بوده و اين سياست سبب حساسيت ژئوپليتيکي روسيه و تصميم به تسلط بر فضاي مناطق پيراموني خود شده است. چارلز کوپچان (4) از کارشناسان شوراي روابط خارجي توصيه مي کند که ناتو و آمريکا از اين سياست فاصله گيرند و در اجلاس سران ناتو که در نوامبر 2010 ( آذر 1389 ) برگزار مي شود زمينه هاي همکاري نويني را بين روسيه و ناتو تا حد پذيرش مسکو در اين اتحاديه نظامي فراهم آورند.
هر کدام از ديدگاه هاي فوق، بخشي از واقعيت هاي مناطق پيراموني روسيه را منعکس مي کنند. به رغم تفاوت در ارزيابي شرايط آن مناطق، در اين ترديدي نيست که مناطق پيراموني روسيه يا خارج نزديک در ايام اخير دستخوش تغيير شده اند. اين تغييرات نمي تواند از زوايه امنيت منطقه اي و بين المللي کم اهميت قلمداد گردد.
پينوشتها:
1. Jeffry Mankof.
2. Russian Foreign Policy: The Return Of Great Power.
3. Drenzer.
4. Charls Kupchan.
سجاد پور، سيد محمدکاظم؛ (1391)، سياست خارجي و دنياي پرتلاطم، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}